کد خبر: ۸۲۶۹
۰۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۰

همدرد ویلچرنشین من

دورهمی انجمن ضایعه نخاعی‌های مشهد نبش خیابان وحدت‌۶ در محله رضائیه است؛ جایی که معلولان ویلچرنشین از نقاط خیلی دور و نزدیک می‌آیند و با دیدار یکدیگر دلتنگی‌هایشان را کم‌رنگ می‌کنند.

یکشنبه‌های هر هفته دورهمی دارند، اما برخلاف بسیاری از برنامه‌ها، مهمان‌های اینجا با صندلی‌هایشان می‌آیند و همان‌طور نشسته هم می‌روند. دیگر تفاوت این دورهمی این است که لابه‌لای خوش‌وبش و بازی‌هایی مثل تنیس‌روی‌میز، دارت، فوتبال‌دستی، منچ و شطرنج ممکن است یکی از مهمان‌ها را ببینید که آچار‌به‌دست چرخ‌های صندلی یکی از مهمان‌ها را تعمیر می‌کند.

اینجا دورهمی انجمن ضایعه نخاعی‌های مشهد نبش خیابان وحدت‌۶ در محله رضائیه است؛ جایی که معلولان ویلچرنشین از نقاط خیلی دور و نزدیک می‌آیند و با دیدار یکدیگر دلتنگی‌هایشان را کم‌رنگ می‌کنند.

 

داروی مفید دیدار

سالن پر از اعضای انجمن است و هرکدامشان مشغول کاری هستند. انرژی خوب و مثبت از درودیوار اینجا می‌بارد. کسی بالاتر یا پایین‌تر از دیگری نیست و همه هم‌ردیف روی ویلچر نشسته‌اند. فاطمه لولوئی که به‌دلیل بیماری ام‌اس ویلچرنشین شده، جزو نسل‌اولی‌های انجمن است؛ یعنی زمانی که انجمن، این مکان را نداشته است و اعضا در بوستان ملت دور هم جمع می‌شده‌اند.

او می‌گوید: اینجا می‌آیم؛ چون دورهمی و صحبت با دوستان انجمن را دوست دارم، گاهی هم بازی می‌کنیم. اگر کسی بتواند کمک هم می‌کند؛ مثلا ناصرآقا امروز ویلچرم را تعمیر کرد و بقیه بچه‌ها نیز همین‌طور‌ند؛ اگر کاری از دستشان برآید، انجام می‌دهند.

سپس سراغ مردی خوش‌تیپ در محفل گفت‌وگوی کنج سالن می‌روم. نامش ناصر پیردوست است. مو‌های جو‌گندمی‌اش نشان از گذر شصت‌و‌اندی سال دارد. او سال‌۱۳۶۴ زمانی‌که پشت فرمان کامیون بوده است، دچار حادثه و ویلچرنشین می‌شود. ۱۰ ماه در بیمارستان بستری بوده است و پس از آن یک‌سال‌و‌نیم خانه‌نشین می‌شود.

اوایل، عادت‌کردن به شرایط برایش سخت بوده است. حتی به قول خودش خجالت می‌کشیده است تا سر کوچه بیاید. حالا، اما یکی از پایه‌های ثابت دورهمی‌های هفتگی است. ناصر‌آقا خودرو دارد و زمانی‌که می‌خواهد خودش را از بولوار هدایت به اینجا برساند، سر راه چند تن از بچه‌های انجمن را هم سوار می‌کند.

او می‌گوید: ما اینجا همه همدردیم؛ برای همین وقتی کنار هم هستیم، انرژی خوبی دارم و این از هر دارویی بهتر است. این است که یکشنبه‌های اینجا به صحبت یا بازی با دوستان می‌گذرد.

 

آدم‌های معمولی جامعه معلولان

کمی آن‌طرف‌تر، مرد دیگری که شال سبز بر گردن دارد، مشغول بازی تنیس‌روی‌میز است. او سیدجواد سیدی‌ابرده است و از بولوار معلم به اینجا می‌آید؛ گاهی با تاکسی اینترنتی و گاهی هم با مترو و اتوبوس.

می‌گوید: حوادثی که منجر به معلولیت می‌شود، گاهی ساده و غیرمنتظره است. او از درخت گردو پایین افتاده و قطع نخاع شده است. سال۱۳۹۵ بوده که این اتفاق افتاده است و او درباره روز‌های پس‌از حادثه افتادنش می‌گوید: یازده‌روز در کما بودم و یک‌سال‌ونیم بعدش هم در خانه بستری بودم که زخم بستر گرفتم.

او به نوع ۴ زخم بستر مبتلا شده که بسیار شدید بوده و زخم‌ها را با اسید نیم‌درصد مداوا کرده است. می‌گوید: آن ایام خیلی سخت گذشت تا اینکه با جمع اعضای انجمن و آقای مرمری، مدیرعامل انجمن، آشنا شدم. حالا شوق دیدار دوستان و دورهمی هفتگی، من را به اینجا می‌کشاند.

حضور در این دورهمی‌ها بخش مهمی از زندگی سید‌جواد را تشکیل داده است، چون تنها جایی از جامعه است که به چشم یک آدم متفاوت دیده نمی‌شود.

او می‌گوید: اینجا جامعه ماست؛ همه مثل هم هستیم و همان کار‌هایی را می‌کنیم که هرکس در اجتماع انجام می‌دهد. ایام عزاداری محرم و صفر روضه داریم؛ شب‌های احیا هم شب‌زنده‌داری داریم و دعا می‌خوانیم. در مابقی ایام هم گپ‌و‌گفت با دوستان فوق‌العاده است. گاهی هم ویلچر یکدیگر را درست می‌کنیم. هفته پیش بود که دوشاخ ویلچر من شکست و آقای مرمری یک دوشاخ قرضی داد تا بروم و برای خودم بخرم.

 

همدرد ویلچرنشین من

 

جمعی از تمام شهر

محمود تاتاری، دیگر مهمان انجمن، چهارمین دهه زندگی‌اش را پشت سر گذاشته است، اما کم‌سن‌و‌سال‌تر به نظر می‌رسد. او سال۱۳۸۸ با موتور تصادف کرده و به سبب کمک غیراصولی مردم دچار ضایعه نخاعی شده است. او خودش را از بولوار دوم طبرسی به اینجا می‌رساند.

یکی دیگر از مهمان‌های این دورهمی، ابوالفضل بهشتی‌زاده است که ۲۳ سال دارد و به‌سختی صحبت می‌کند. او که روی ویلچر برقی نشسته است، به‌زحمت توضیح می‌دهد که شرایط فعلی‌اش به‌خاطر زایمان سخت مادرش است.

اینجا جامعه ماست؛ همه مثل هم هستیم و همان کار‌هایی را می‌کنیم که هرکس در اجتماع انجام می‌دهد

او دو ماه پیش، ازطریق یکی از دوستانش با انجمن آشنا شده است و حالا از طرقبه تا بولوار وحدت می‌آید تا ساعتی پیش دوستانش باشد. او می‌گوید: آمدن به اینجا باعث می‌شود حال و هوایی عوض کنم.

این دورهمی‌ها خاص آقایان نیست؛ اینجا خانم‌هایی هم که دچار ضایعه نخاعی شده‌اند، حضور دارند. رقیه روحی یکی از آن‌هاست. او که متولد‌۱۳۵۵ است، ۱۰ سال پیش زمانی که همراه سه دخترش راهی سفر بوده دچار سانحه شده است. گویا لاستیک خودرو ترکیده بوده است.

متأسفانه یکی از فرزندانش فوت شده و خودش هم دچار ضایعه نخاعی شده است. کنارآمدن با این حادثه برای او خیلی سخت بوده است. بعداز حادثه با وضعیتی زندگی کرده که از گردن به پایین قطع نخاع و داغ فرزند هم بر دلش نشسته است.

حالا هر یکشنبه به انجمن می‌آید تا حال و هوایش عوض شود. دختر رقیه‌خانم نیز همراه اوست و تمام این مدت برای دیگران چای می‌ریزد. درست مثل سید‌محمد سیدیان، پدر حمیدرضا که همراه فرزند جوان ویلچر‌نشینش می‌آید و در کار‌های انجمن هم کمک می‌کند. البته که نباید از مادر سمیرا نژادنجف هم غافل شد؛ او نیز همیشه همراه فرزندش به اینجا می‌آید؛ فرزندی که اینجا به «بچه انجمن» معروف است، چون از وقتی کودکی خردسال بوده، عضو انجمن شده است.

 

ورزشکاران پر‌افتخار انجمن

سه جوان سرحال و ورزشکار هم در جمع حضور دارند؛ حمید صداقت، رضا شوقی و مهرداد محمدپور. سال گذشته در گفت‌وگویی با حمید خوش‌وبش کردم. او به دلیل تصادف و قصور پزشکی قطع نخاع شده است، اما ذات پر‌حرارت و پر‌انگیزه‌اش باعث شده است دنبال ورزش برود. او پیش‌ازاین عضو تیم ملی بسکتبال با ویلچر بوده و حالا هم عضو تیم لیگ برتری شهید فیاض‌بخش است.

 

حمید از محدوده مجیدیه در منطقه۱۲ خودش را به اینجا می‌رساند و با شوخ‌طبعی حال و هوای بچه‌ها را عوض می‌کند. رضا که ۲۴سال دارد، به‌دلیل وجود غده‌ای روی ستون فقراتش در نوزادی زیر تیغ جراحی رفته، اما متأسفانه نخاعش آسیب‌دیده است.

او زمانی‌که فقط دوازده‌سال داشته سراغ ورزش رفته و پس از مدتی جذب وزنه‌برداری شده است تا امروز چندین مدال رنگارنگ قهرمانی کشور و استان را داشته باشد. مهرداد هم عضو تیم ملی پاراتنیس‌روی‌میز است.

او خردادماه در مسابقات کشور اردن شرکت کرده و مدال سوم انفرادی و تیمی جهان را کسب کرده است. گیر کارش این روز‌ها این است که برای شرکت در پاراالمپیک باید سالانه در سه مسابقه جهانی شرکت کند، آن هم با هزینه شخصی و مانده است هزینه شرکت در دو مسابقه جهانی دیگر را چطور تأمین کند.

 

پوشک‌های چندبارمصرف!

آخر از همه سراغ سیدمحمدصادق مرمری، مدیرعامل انجمن ضایعه نخاعی‌های مشهد، می‌روم. او دل پردردی دارد و می‌گوید: در مشهد ۱۲۰۰معلول ضایعه نخاعی زندگی می‌کند و از آن میان چهاصدنفر با انجمن در ارتباط هستند. ویلچرنشین‌ها معمولا زیاد از خانه بیرون نمی‌روند و این مسئله خودش باعث مشکلات بسیاری است.

دورهمی یکشنبه‌ها بهانه‌ای است که حالشان بهتر شود. اگر هوا گرم باشد در بوستان‌ها قرار می‌گذاریم، ولی در فصول سرد اینجا دورهم جمع می‌شویم. گاهی اینجا جشن تولد می‌گیریم، گاهی مراسم داریم و در بقیه موارد دورهمی برپاست. خیلی از اعضا فقط در همین چندساعت دورهمی انجمن از خانه بیرون می‌آیند.

مرمری ادامه می‌دهد: یک ویلچرنشین در ماه حدود ۲‌میلیون‌تومان هزینه پوشک بزرگ‌سالان می‌دهد، گاهی به‌خاطر صرفه‌جویی پوشک‌ها را دیرتر عوض می‌کنند که همین مشکلات دیگری را برایشان رقم می‌زند.

بعضی وقت‌ها حتی پوشک را می‌شویند و دوباره مصرف می‌کنند. یا سوند یک‌بار‌مصرف را در بتادین می‌گذارند تا دوباره از آن استفاده کنند. بعضی‌هایشان هم کمتر آب و غذا می‌خورند تا پوشک کمتری مصرف کنند. الان قیمت هر بسته پوشک ۳۵۰هزار تومان است و معمولا برای چهارروز قابل‌استفاده است. علاوه‌براین بیماران ضایعه نخاعی باید روزی دو بار سوند استفاده کنند که هرکدامش ۱۶هزارتومان است. وضعیت اسف‌بار است و کسی یاریگر ما نیست.

به‌همین‌دلیل بچه‌های ضایعه نخاعی بیش‌از کمک‌هایی که گاهی هست و خیلی وقت‌ها نیست، به شغل نیازمندند. یکی باید به داد این بچه‌ها برسد تا مبادا به‌خاطر هزینه‌های زیاد مراقبت، شرایط خطرناک‌تری برای خودشان نسازند.



* این گزارش دوشنبه ۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۶۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر